کاش لحظه های کنار هم بودن خاطره نمی شدند .کاش می شد هر وقت که ادم به اوج میرسید زمان رو مثل یه کرنومتر نگه میداشت و می شد یه
قاب عکس، روی دیوار آدمای دیگه. کاش میشد خاطره نمی شدیم و توی زمان گم میشدیم .کاش میشد وقتی از دیوار خاطره ها آویزون میشیم و
جلوتر میایم فقط شیرینی ها رو ببینیم. نه اینکه همه چیز به میل ما باشه، همه چیز راست و ریست باشه، اینکه حتی اگه بدی هست، کنار هم بدی
ها رو رد کنیم.
اگه سختی هست، دست هم رو بگیریم و با یه لبخند همه تلخی ها رو از توی دلها در بیاریم . کاش میشد از این آویزه خاطره ها، شهدِ شیرینِ با هم
بودن رو برداشت میکردیم .
میدونید خیلی سخته وقتی آدم اینهمه غصه داره که توی خاطره هاش میمونه، تنهای تنها بمونه. می دونی خیلی سنگینه برای دیواره های نازک
خاطره هام.
شاید وقتش رسیده که جنس این کیسه رو عوضش کنم ،چون قراره سختی ها رو هم توی خودش نگه داره