سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات تلخ و شیرین باران
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
 RSS 
اوقات شرعی
دوشنبه 86 آذر 12 ساعت 11:15 صبحشاید+افسوس

سر قبر شخصی نوشته شده بود : کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر بدهم وقتی بزرگتر شدم متوجه شدم که دنیا

خیلی بزرگ است من باید کشورم را تغییر بدم بعد ها کشورم را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم . در

سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم . اینک من در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر

داده بودم شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم اما حالا فقط می توانم افسوس بخورم

 

یاد شعری افتادم که شاعرش رو نمیشناسم: براستی ناگهان چه زود دیر میشود

شما در کدوم مرحله هستین ؟میخواین کجا رو تغییر بدین؟

 

بیاین دعا کنیم وقتی که رسیدیم به اون مرحله ای که فهمیدیم باید خودمونو تغییر بدیم خیلی دیر نشده باشه


متن فوق توسط: باران نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

درباره خودم
خاطرات تلخ و شیرین باران
باران
دختری از دیاری غریب یکی مثل خودت و شایدم یکی مثل...
لوگوی من
خاطرات تلخ و شیرین باران
لوگوی دوستان من








اشتراک در خبرنامه